جدول جو
جدول جو

معنی تن نهیتن - جستجوی لغت در جدول جو

تن نهیتن
به عهده نگرفتن، زیربار نرفتن، به گردن نگرفتن، در اصطلاح
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ گِ رِ تَ)
تن دادن. (آنندراج). دل نهادن. رضا دادن. تسلیم شدن. خود را آماده ساختن.
- تن اندر کاری نهادن، آمادۀ کاری شدن با همه مخاطرات و زیانهایش. توطین: و همه عجم تن اندر کارزار کردند و دفع عرب نهادند. (مجمل التواریخ از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تن بر مرگ نهادن، مهیای آن شدن. استبسال.
- تن به چیزی نهادن، رضا دادن بدان. قبول آن: تن به بیچارگی و گرسنگی بنه و دست پیش سفله مدار. (گلستان).
تن به دود چراغ و بیخوابی
ننهادی هنر کجا یابی ؟
اوحدی.
- تن پیش نهادن، آمادۀ خطر شدن:... از دست وی عملی کرد و مالی ببرد و تن پیش نهاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413).
- تن در چیزی نهادن، تسلیم آن شدن. به آن رضا دادن. قبول کردن آن:
نه مر خویشتن را فزونی دهد
نه یکباره تن در زبونی نهد.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تن نهادن
تصویر تن نهادن
دل نهادن، تن دادن
فرهنگ لغت هوشیار
بستگان هم خون، نفر به نفر
فرهنگ گویش مازندرانی
به عهده گرفتن، پذیرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی